۰۵ آذر ۱۳۸۸

درد

وقتی احساس تیر کشیدن می کنی در ناحیه قفسه سینه
و ادامه پیدا می کنه همه بدنتو فرا می گیره
اونوقت که دچار درد تنهایی شدی

۰۳ آذر ۱۳۸۸

سه بار اومدم یه چیزی بنویسم هی صفحه رو بستم
اینو مینویسم تا کونت پاره شه کون گشادی

۰۱ آذر ۱۳۸۸

Lune

همه یه جایی دارن
تو قلبه یکی
رو اعصابه یکی
در کناره یکی
.
ولی ما هیج جا جامون نی

۲۳ آبان ۱۳۸۸

1

انقده تنها بودم
با هم بودن یادم رفته

۱۸ آبان ۱۳۸۸

+

وقتی رانندگی می کردم چراغ عقب ماشین جلویی چقدر قشنگ شد یهویی
شیشه رو دادم باید، عجب هواییه
آهنگایی که هرروز گوش میدم چرا انقدر میچسپه الان
آدما چقدر زیبا شدن
من چقدر زیبا شدم
چیزی تغییر نکرده. فقط من مثبت شدم نسبت به همه چیز

۱۶ آبان ۱۳۸۸

آرزوها

دلم لک زده برا ... *
نمیدونم چه حکاتیه من دلم لک زده برا خیلی چیزای کوچیکی که خیلیا دارن ولی اصن براشون مهم نیست
ولی من حاضرم خیلی چیزامو بدم براش


* میگن آرزوهاتو نباید بیان کنی تا برآورده شه


۱۰ آبان ۱۳۸۸

از ماشین که پیاده شدم یه حس تنهایی عجیبی کردم یهو یه ملودی که سالها بود دیگه یادم نبود با خودم زمزمه کردم
تنم مور مور شد
خیلی چسپید
نمی خوام از اون آدمایی بشم که اونجوری درموردشون حرف می زنن همه