۱۶ آذر ۱۳۹۴

★ aryan scat simi, Aryan left a message for you

۱۴ اسفند ۱۳۹۰

اینجا صدای هوا غالبه
موقع راه رفتن، حرف زدن گوشتُ تیز کنی همش صدا هواست
پشت همه آدما همه حرفا، خنده ها، فکرها همش هواست
تو هم هوایی، صدات همه جا هست ولی حرفی نمی زنی همش هواست

۱۷ آذر ۱۳۹۰

انقدر مقهور چرخش سریع این روزا شدم
و انقدر کم آوردم جلوی این بسته پنجاهی
که مجال فکر کردن ندارم
به دوری رفیقم
به رفیقای دور
به تو، به نعش فکری که ازت مونده، چشای درهم برهم، خنده های به هم ریخته، آدمای متفاوت که هیچ کدوم تو نیستی
ریدم تو زندگیم جوری که برا خودمم جا نی

۱۶ آبان ۱۳۹۰

به ا.ر
 
زمانی به تعداد برگ های درختان تکثیر می شدی
 همه ی راه تو را می دیدم  می شنیدمت
  مهم نبود کجا..
  اما روز های منتظر ما نمی مانند
  امروز برای دیدن چهره ی خورشیدی تو
  سیاهی ابرهایت را کنار نمی توانم زد!

از نویسنده یوهو

۲۴ شهریور ۱۳۹۰

کُلی برنامه داشتم
یه شب عرق بزنیم تا صبح بعد بریم کله پاچه
یه شب شیک بریم شام بیرون دو تایی
یه روز بریم شمال
لپ گُلی راه بریم بین ویلا شما و خاله اینات
کلی برنامه داشتم

۰۱ شهریور ۱۳۹۰

فکر می کنم وجود خارجی نداری
وقتی چشام تنگه فقط می بینمت
یا وقتی ممولی ام بت فکر می کنم غصه می خورم
یا راه میرم در مسیر، بوی گریبانت میاد یهویی
گریبان مگه بو داره؟
وجود نداری

۱۹ مرداد ۱۳۹۰

بی قراری لبات از چیه؟
چجوری این کارو می کنی؟
کجا رو نگاه کنم؟
کسی نبینه نگات می کنم
میشه تموم شی؟
میشه درست شم؟