۲۸ مهر ۱۳۸۸

اولش احساس کردم دیده نمیشم ولی فکر کردم طبیعیه عین همیشه که هیچکی منو نمیبینه
بعدش وقتی اون آقا مو سیاهه که از روبرو میومد وقتی رسید بهم تغییر مسیر نداد
از روم رد شد... بازم فکر کردم کس خل شدم
رفتم بره خیابون تاکسی گرفتم. نشستم صندلی عقب پیشه اون دو تا خانوم میانسال یه مرده جوونم جلو نشسته بود
صد قدم جلوتر بازم راننده تاکسی وایساد مسافر بزنه. گفتم حتما حواسش نیس چون پر بود ظرفیت
تا اومدم بگم آقا عقب پره ها. یهو در باز شد یه زن چاق نشست روم
...