۲۲ بهمن ۱۳۸۹

با هرقدمی که ور می داشتی نمی دونستی شاید
یه سری سلول ها می میرن
از پله ها که می یومدی بالا
یکی به گا می رفت
با آبتین در سرسرا
یکی نا بود شد و تموم شد
همون روز همون جا تو سرسرا
تموم شد

۱۸ بهمن ۱۳۸۹

نور چراغا کشید
نور نارنجی داروخونه کشید
نور ماشینا کشید
کشید و کشید
رد شد و رفت
پشت خونه گِردِ تو گلستان شمالی
دم جاده لشکرک که پنچری می گرفتم روز اولی
رفت٫ رفت
لا موهات چرخید رفت