ایران خانوم آخه به چیت بنازم؟
به اون موهای تُنکت؟ یا به اون کمر خمیدت؟
چقدر بهت گفتم زن علی آقا نشو
دیدی چی کار کرد باهات
همه بچه هاتو جوون مرگ کرد
همه دارای هاتو بالا کشید
حالا چی مونده برات؟
جز یه تیکه زمین
که اونم گله به گله اش قبر بچه هاته
من هنوزم عاشقتم عین همون قدیما
اما نه دیگه من دل و دماغشو دارم نه تو
۰۷ تیر ۱۳۸۹
از وقتی رفتی خیلی سرم خلوت شده همه بعد از ظهرهام خالیه پنجشنبه هام خالیه جمعه هام خالیه همشو می شینم خونه و به تو فکر می کنم
به غصه خوردن برای نبودنت معتاد شدم
نگاهتو برام ایمیل کن
این روزا خیلی بهش احتیاج دارم
۰۶ تیر ۱۳۸۹
خودم خودمو تو آینه می بینم افسرده میشم
۰۵ تیر ۱۳۸۹
مادربزرگ رفت
دایی از خاطرات کافه مولن روژ می گوید
خاله گریه می کند
دخترخاله و پسرخاله لاس می زنند
روی مادر بزرگ خاک می ریزند
مادر ضجه می زند
پسرخاله دخترخاله را بغل می کند
روی قبر مادربزرگ را سیمان می کنند
و همه می روند خانه هاشان
۳۱ خرداد ۱۳۸۹
خبر که نه
بویت را امروز شنیدم
و داغون تر شدم
۳۰ خرداد ۱۳۸۹
ندا دانا مرد نادان ندا را کشت دانا ندا کجاست؟ نادان ندا زیاد است ندا ندایت هست ما با تو ایم ندا نادان ندا زیاد است