۰۵ تیر ۱۳۸۹

مادربزرگ رفت
دایی از خاطرات کافه مولن روژ می گوید
خاله گریه می کند
دخترخاله و پسرخاله لاس می زنند
روی مادر بزرگ خاک می ریزند
مادر ضجه می زند
پسرخاله دخترخاله را بغل می کند
روی قبر مادربزرگ را سیمان می کنند
و همه می روند خانه هاشان

هیچ نظری موجود نیست: