خیابون خالی بود
نور چراقای زرد در امتداد خیابون میوفتاد تو چاله چوله های پر از آب بارون که یه دقه پیش بند اومده بود
پاهاش ذق ذق می کرد
گوشاش می سوخت
خودش به تنهایی چه معنایی داشت
کی می دونست اون اونجاست؟
اون از کجا می دونست اون کجاست؟
خیابون بی انتها
...
رو کاناپه قرمزه نشسته بود پیک می زد
دلش ذق ذق می کرد
...
تنهایی ته نداره
نور چراقای زرد در امتداد خیابون میوفتاد تو چاله چوله های پر از آب بارون که یه دقه پیش بند اومده بود
پاهاش ذق ذق می کرد
گوشاش می سوخت
خودش به تنهایی چه معنایی داشت
کی می دونست اون اونجاست؟
اون از کجا می دونست اون کجاست؟
خیابون بی انتها
...
رو کاناپه قرمزه نشسته بود پیک می زد
دلش ذق ذق می کرد
...
تنهایی ته نداره