۰۹ فروردین ۱۳۸۹

خزبلات

خیابون خالی بود
نور چراقای زرد در امتداد خیابون میوفتاد تو چاله چوله های پر از آب بارون که یه دقه پیش بند اومده بود
پاهاش ذق ذق می کرد
گوشاش می سوخت
خودش به تنهایی چه معنایی داشت
کی می دونست اون اونجاست؟
اون از کجا می دونست اون کجاست؟
خیابون بی انتها
...
رو کاناپه قرمزه نشسته بود پیک می زد
دلش ذق ذق می کرد
...
تنهایی ته نداره

۰۸ فروردین ۱۳۸۹

سال نو

وقتی مست می شم
احساساتم می زنه بالا
سال جدید شد
همه چی جدید شده
جز اون چیزی که همه می خواستیم
دلم گرفته از اینکه
دیگه هیچ کس دلمو نمی بره
دیگه عشق وطن دلمو نمی بره
از خودم می ترسم
از اینجا می ترسم

۲۷ اسفند ۱۳۸۸

ذال

هرچقدر همه چیزو تو خودت بکشی
بازم چیزی هست که بشکونتت

۲۲ اسفند ۱۳۸۸

history

چهار تا رفیق بودن اصغر و علی و ممد و کامران
از بچگی با هم بودن
علی و ممد مذهبی بودن
اصغر دخترباز
کامرانم چپ بود
علی و ممد و کامران قبل انقلاب با هم اوین بودن
اصغر تو این وادی نبود
انقلاب شد
کامران و گرفتن
علی و ممد رفتن کمیته
اصغر مغازه زد
جنگ شد
همه رفتن جنگ جز کامران که اوین بود
اصغر شهید شد
علی جانباز
ممد سردار
کامران اعدام
.
.
.
الان علی اوینه
ممد سردار

۲۱ اسفند ۱۳۸۸

خانه غریب

چقدر سخته اون هوایی که هرروز نفس می کشیدی حالا خفت می کنه
چقدر سخته اون کوه هایی که هرروز با دیدنشون حال می کردی حالا برات عین دیوار زندونه
چقدر سخته اون آدمایی که هرروز از دیدنشون لذت می بردی حالا عین زندانبانن
چقدر سخته اون مملکتی که دوسش داشتی دیگه مملکتت نیست

۱۷ اسفند ۱۳۸۸

blank

ما را چه شده است؟

۱۴ اسفند ۱۳۸۸

صدایت

پسرم جلوی پاتو بپا نخوری زمین
....
آشغاله تنه لش هواست کجاست. مگه کوری
....

تن صدای آدما رنگه قلبشونو نشون میده